من اینجا بس دلم تنگست
و هر سازی که میبینم بدآهنگست.
بیا رهتوشه برداریم،
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم،
ببینیم آسمانِ "هر کجا" آیا همین رنگست؟
کجا؟!
هر جا که اینجا نیست.
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم.
ز سیلیزن، ز سیلیخور،
وزین تصویر بر دیوار ترسانم...
ادامه...
من به این جمهوری یک نفره عادت دارم حامد!
خودم را تکه تکه کردم
و از نو چیدم
بارها و بارها
ولی هر بار همان شدم که بودم
چه فاجعه ی بزرگی
تنها، پازل زندگی ام بارها تکرار شد
و من...
یک دست!
تکامل!
تک نفره!
؟!