صد سال دوری ...
سیاه و سفید نمی شناسد ...!
صد سال سفید ...
صد سال سیاه ...!
صد سال ، بی تو
بهشت هم که باشد
شب است ...
بارانی است
و هر لحظه با تو ...
تجسم منظره ای غریب ...
تبسم رویاست ،
سپیدی دریای بی کران در شب ماه چهارده ...
آه که چه شوقی دارد
حتی نگاه به یاد تو ...
حتی ...!
سلام
وبلاگ قشنگی داری
از نوع شعر گفتنت خوشم میاد!ساده و پرمحتوا..
نیازی نیست که دو ساعت خودتو بکشی تا معنیشو بفهمی!!
من شعرای ساده رو خیلی دوست دارم!چون احساس میکنم واقعا از دل آدما جاری میشن!!
موفق باشی
سلام
ممنون بابت تعریفتون
سپاس
هی...!
شاعر که می شوی خیال تو یعنی حکومت دوست...!
باور کن
من ساده
ساده به این ترانه رسیده ام....
شب از حائی شروع میشه
که تو چشماتو می بندی
سلام دوباره!
میگم که من همچینم خانوم کوچولو نیستما!!نمیدونم چرا تازگیا همه منو کوچیک می بینن!!یه دوستی هم بهم گفته بود قدر دوران نوجوونیتو بدون!!
راستی با تبادل لینک موافق هستی؟!
من یه طرفه لینکت میکنم.
منم با نگاهش زنده ام ، البته با فکر نگاهش
کاش نمیرفت
کاش آن دم توان داشتم محکم بغلش کنم و نذارم که بدون من بره
کاش حبسش میکردم ؛ حال من زندانی اویم ؛ زندانی نگاهش
زندانی قلب پاکش
کاش نگهش میداشتم
هیچ پلی برای برگشت ندارم
گمش کردم
مرا بشنو عزیز دل
هنوز هم در قلبم تویی تنها ستاره
اگر روزی بجایی سر زدی نامم شنیدی بازگرد که من تنها تورا میخواهم ای عشقم نگین نازنینم
شعرت مقامی بالاتر از عالی برایم داشت حامد عزیز
سلام رضا ی نگین
به امید بازگشت نگین به آغوش امن تو...
چون اغوش عاشق امن و شما هم از احساس پاکت این رو میشه کامل درک کرد...
شاد باشی عزیز
ممنون حامد عزیز
کاش بازآید...
امیدوارم رفته تو نیز به آغوشت باز آید
چون تو نیز حست زیاد و عاشقانه است و باشعرت مرا دگرگون کردی تنها عاشق حرف عاشق را میفهمد